/aks/BABY%5B1%5D.jpg)
این روزها قلبم کمی تند تر می زند
شاید به خاطر اینکه فکر می کنم زندگیم در حال تغییر است
هیجان من روز به روز زیادتر میشود .
هفته ها را می شمارم تا زمان ملاقات فرا برسد.
کمی از آن لحظه می ترسم...
آیا برای آن آماده خواهم بود ؟
در رویا هایمگذراندن لحظات عمر در کنار تو را تصویر می کنم.
آیا قدت بلند است؟
موهایت چه رنگی است؟
چه بازی دوست داری؟
چه خواهی پوشید.
ایا میتوانیم با هم بازی کنیم
وهزاران سوال در ذهنم وجود دارد.
با هم و در کنار هم حرکت خواهیم کرد و به رویا ها دست خواهیم یافت .
آری هر چه هفته ها می گذرد
هیجانم برای آن لحظه ی تاریخی بیشتر می شود .
لحظه ای که بتوانم تو را در آغوش بگیرم .