نمی دونم مطالب تازه واسه گفتن دارم؟ اما اینومی دونم که دوست دارم بنویسم با نوشتن افکارمون سرو سامون می گیره دوست دارم از نگفته های آدمایی بگم که انگار دیگه کسی بهشون توجهی نداره می خوام از اونهایی بگم که تو تاریخ زندگیمون محو شدن مثل یه نقطه از آدمایی که هستن ولی ما دوست نداریم ازشون حرفی بزنیم اما دوست ندارم از بدی های این جامعه بگم آخه فرقی واسه کسی نداره پس چرا بگیم نه انگار درستشو بلد نیستیم ما نباید حرفی بزنیم پس هیس ....
خوب ولش کن بذارید از پسری بگم که چقدر ارومه اصلا اذیت نیستم شبها راحت می خوابم اون یه کم درد هم فکر می کنم طبیعی هست موقع بلند شدن .در کل خدا رو شکر مشکلی واسم نداره پسره آرومم .از ورمم هنوز خبری نیست با اینکه اصلا راه نمی رم و تنبلی داره هم خونم میشه این روزا تو فکر تختو کمد پسری هستیم ولی بابایی اصلا وقت نداره که یه سر درست و حسابی فروشگاه ها رو کز کنیم من اخلاقم طوریه که اول همه جا رو بررسی کنم بعد تصمیم بگیرم ولی فقط وقت شد چند جا رو ببینم واسه همین هنوز درگیرم باقی وسایلم که خورد خورد یهویی خریدم بقیه خریدامو گذاشتم از اول اسفند به بعد تا یه کم هوا گرم بشه..
راستی طاها جون تولدت مبارک